اختصاصی پایگاه خبری بازتاب تبریز –عزیزالله محمدی(امتدادجو)
امروز را توی تقویمها تحت عنوان روز شعر و ادب فارسی نام گذاری کردند.
و حقیقت اینکه خیلی برایم غیر قابل باور است تا واقعا بتوانم دو واژه «شعر» و «ادب» را امروز با توجه به اوضاع مجامع و محافل به اصطلاح ادبی کنار هم بگذارم.
آنگونه که تاریخ ادبیات در اعصار و اقران و ادوار مختلف بیان کرده و به اثبات همگان نیز رسیده، شعر! زبان گویا و فریاد بلند اجتماع بوده که دردها و واگوی های سطوح مختلف اجتماع را بیان میکرده و شاعران همواره دارای رسالت پیغمبر گونه برای هدایت جریان فکری جامعه بودند که الحق و الانصاف شاعران پیشین نیز تا تاریخ به اصطلاح معاصر و در زمانی که هیچ گونه ابزار رسانه ای و اطلاع رسانی نبود خوش درخشیدند و به شایستگی میتوان واژه «ادب» را در کنار واژه «شعر» گذاشت و آن را با مفهوم «ادبیات» تعمیم به همه مسائل اجتماعی داد.
اما! تاریخ معاصر را چه شد!؟ چه بلایی بر سر وقار و شان و شخصیت و شعر آمد که به ویژه در نیم قرن اخیر، شعر تبدیل به مامن تنهایی ها و واخوردگی های فردی شاعر شد و چگونه به این مرحله از تاریخ ادبیات رسیده ایم که شعر بجای آنکه زبان گویای اجتماع و دارای رسالت شاعر باشد، تنها به ساختار خودش می اندیشد و تنها! بستر اندیشه های تاریک و به انزوا رفته شاعر است؛
چگونه شد!؟شاعری که رسالتش در پویایی فرهنگ و باروری اندیشه های اجتماعی بود به یکباره در مفاهیم خویش گرایانه و هیچ انگارانه دنیا را سیاه و زندگی را خالی از ارزش و فاقد معیار معرفی میکند!؟
اسفبار است که بگویم این طرز اندیشه در شعر امروز بویژه در دو دهه اخیر و ویژه تر از زمانی که باب مراودات شبکه های اجتماعی باز شد به طور وحشتناکی در حال گسترش است و این جریان دقیقا تعمیم به کلیت جامعه پیدا میکند و جامعه را دچار رخوت و یاس و نا امیدی و در نهایت خود کمتر بینی و فاقد اعتماد به نفس میکند؛قطع یقین بروز و ظهور این عدم وجود اعتماد به نفس در جامعه، قیاس های مع الفارقی را با مجامعی دیگر در کلیه سطوح علمی و فرهنگی و اقتصادی و… بوجود خواهد آورد و حاصل جز به قهقرا رفتن جامعه و بروز مشکلات کلان اجتماعی نخواهد بود.
بر این باورم که متاسفانه نگاه تاریک بین و ارائه نقطه های سیاه روانی بعضی از شاعران تراز اول که با نام روشنفکری و اندیشمندانه این کار را میکنند جوانان متاثر از آنان را نیز به همان سمت هدایت میکند و اسفبارتر اینکه این جوان ونوجوان بی آنکه از عقبه و دغدغه شاعر نامدار آگاه باشد تنها به جهت تفاوت اندیشه شاعر نامدار، در آن سمتی قرار میگیرد که نامش روشنفکری است و سریع با تقلید از نمادهای ظاهری و با پیروی از آن اندیشه های تاریک در توهم روشنفکر بودن فرو میرود و تلاش بر آن پیدا میکند که خود را به هر نحو ممکن در قالب روشنفکر به جامعه عرضه کند؛
صد البته و به طور قطع، پاسخگویی به نیاز این جوان که در «افه روشنفکری» فرو رفته کار آسانی نخواهد بود و کم کم همین موضوع خود به یک چالش اجتماعی جدید تبدیل خواهد شد و پی در پی بر معضلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و … خواهد افزود.
با نهایت تاسف باید اذعان کنم که به جز شاعران اندکی که به راحتی قابل شمارش هستند؛ تعهد پیغمبر گونه شاعران در قبال اجتماع و فرهنگ به سمت و سوی افه روشنفکری و جریان معترض تقلیدی که هیچ وقت هم اعتراض آنان را پایانی نیست سوق پیدا کرده و خود این شاعران که با ژست روشنفکری در همه جا مثل قارچ سر در می آوردند در وضعیتی به سر میبرند که به جز از «هیچ» چیز دیگری در چنته باقی ندارند؛ اما از این جماعت در عجبم که چگونه با چراغ خاموش روشنفکری دائم سعی دارند در جامعه ای که دارای سنت ها و باورها و ارزشهای تاریخی و دینی هست میخواهند نسخه های مختلف فکری و رفتاری بپیچند؟ این موضوع به هر نحو جای سوال بزرگی هست که قطعا به این تحلیل نمیگنجد و جواب آن را باید در فلسفه و جامعه شناسی جستجو کرد.
و در نهایت:نمیدانم که با این اوضاع باید از فرا رسیدن روزشعر و ادب فارسی( که امروز شعر از معنای حقیقی و ادیبانه خود فاصله گرفته و به خوبی حتی در موسیقی های انتشار یافته مشهور است) خوشحال باشم و یا از غم عدم رسالت و تعهد اندیشه و قلم شاعرانی که فقط کلاه روشنفکری بر سر دارند بنالم!؟
و نمیدانم! که با اوضاع آشفته ای که در جامعه شعری بوجود آمده آیا اصلا هم نشینی دو واژه«شعر»و «ادب» همخوانی با این روزهای شلم شوروای ادبیات دارد یا نه!!!؟
#عزیزا… محمدی
#امتدادجو
#شعر